نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

بیرون برو Get Out

 

سطح توقع خود را پایین بیاورید!



*خطر لوث شدن داستان*

 

دلایل متعددی باعث افول برخی ژانرهای سینمایی در طول این سالها و حتی دهه های اخیر شده و از همین رو پیش اومده گاها فیلمهایی که به واقع چندان اثر شاخص و خوبی نیستن بیش از حد مورد توجه قرار بگیرن . بیرون برو یکی از تازه ترین نمونه های این مورد به شمار میاد ؛ اثری متوسط با چند ایده خوب و جذابیت های مقطعی که در حد یک اثر فوق العاده تریلر و توامان نوآورانه یاد می شه.

کلیشه های موجود درشروع داستان مانند زوج شاد ابتدای فیلم ، تصادف ناگهانی در جاده ، ملاقات با خانواده همسر و شروع اتفاقات عجیب ، سریعتر از اون چیزی که تصورش وجود داره در فیلم نمایش داده می شه ؛ گرچه وجه معمایی داستان در مورد خانواده آرمیتاژ ، سایر افراد و رخدادهایی که به طبع اون رخ می ده گاها هیجانی رو به اثر تزریق می کنه و مخاطب رو چشم انتظار سرانجام داستان می کنه اما متاسفانه این وجه معمایی ، قدرت و انسجام کافی رو نداره تا به تعلیقی بر سرتاسر فیلم تبدیل شه.

رابطه بین رز (دنیل کالویا)  و کریس (آلیسون ویلیامز) به عنوان یک رابطه عاشقانه ، باورپذیره و پرداخت مناسبی داره چراکه همین رابطه عاشقانه با چرخش فیلم ، اثرگذاریش رو افزایش می ده ولی از طرف دیگه ، مخاطب در طول فیلم قراره با کاراکتر کریس پیش بره و متاسفانه خود این کاراکتر فارغ از حضور مکمل در کنار رز و ماجرایی که در اون قرار گرفته ، جذابیت و کشش خاصی نداره و در این مابین ، سایر کاراکترها و دیالوگ ها هم به خودی خود و در لحظه تقریبا دچار همین ایراد هستن و بدون در نظر گرفتن هدف حضور اونها و برخی دیالوگ های رد و بدل شده خصوصا در مهمانی که بعدا دلایلش مشخص می شه ، باعث شده مخاطب با فیلمی طرف باشه که افت و خیز قابل توجهی در ریتم و کیفیت ماجراها داره.

احتمالا یکی از دلایل محبوبیت فیلم ، جریانات پیش اومده در انتهای اونه که تمام برگ های برنده رو یکجا برای بیننده به رخ می کشه اما وقتی این ایده داستانی ظاهرا تازه و به واقع عجیب و جذاب رو با فیلمی مثل "جان مالکوویچ بودن" مقایسه می کنیم ؛ عدم تازگی و فقدان عمق این ایده داستانی هم مشخص می شه و حتی روند اسلشرگونه پایانی هم بیشتر مخاطب رو از پای فیلم راضی بلند می کنه تا این که وجهه و ارزش خاصی به فیلم بخشیده باشه . به طور کلی بیرون برو با عنوان ایهام دارش و تمام ارجاعات و نکات ریز و درشت عموما فرامتنی که داره ، تلاشی صرفا قابل قبول از یک فیلمساز تازه کاره که شاید در آینده کارهای منسجم تر و جدی تری رو به مخاطبان عرضه کنه.

 

Boyka:Undisputed


یک مبارزه جذاب انسانی



ناجی گری مردان برای زنان چه در قامت پیرنگ اصلی و یا مکمل یکی از قدیمی ترین و محبوب ترین داستان ها از دیرباز بوده که توامان در داستان های کودکان و حتی آثار جدی سینما بروز پیدا کرده و بالطبع به دلیل همین محبوبیت گاها این موضوع با چاشنی اکشن هم روبه رو شده . حالا در چهارمین قسمت مجموعه شکست ناپذیر که بیش از هر چیزی من رو یاد فیلم بوسه اژدها محصول سال ۲۰۰۱ می اندازه ، مخاطب با همین طرح موضوعی تکراری طرفه اما لزوما بازگویی یک داستان اون هم بدون پیچیدگی و غافلگیری دلیل بر عدم جذابیت و ناامیدکننده بودن اون نیست چراکه در اینجا همین کاراکترهای پیش از این بارها تعریف شده و دیالوگ های ظاهرا معمولی و محدود ، برخلاف انتظار و در عین سادگی ، مخاطب رو درگیر می کنه.

...

...

 یوری بویکا  از کاراکتری که می تونست صرفا حضوری تیپیکال در حد یک قسمت از اثری معمولی بر پایه هنرهای رزمی داشته باشه مانند اونچه که در قسمت اول رخ داد ، به فراتر از اینها تبدیل شد چراکه شروع و تقابل جذابی برای اون رقم خورد و به عنوان یک فرد قدرتمند با بعضا حرکات چشمگیر معرفی شد و در ادامه از کاراکتر مکمل به کاراکتر اصلی ارتقا پیدا کرد و با تحولی که براش رقم خورد و افت و خیزهایی که در مبارزات داشت ، داستانش به خوبی ادامه پیدا کرد و حالا در این قسمت کم و بیش پخته شد.

...

...

در کنار این موارد ، ویژگی های اصلی سری شکست ناپذیر در نحوه نمایش مبارزات در قسمت های دوم و سوم علیرغم تعویض کارگردان به این قسمت هم منتقل شده و همونقدر که فیلم رو به سری های قبلی خودش وابسته کرده از بخش های پیشین به دلیل نوع طرح داستانی فاصله گرفته و حتی در این قسمت پیشرفت مبارزات جدا از وجهه پیروزی شخصی برای خود بویکا ، یک مفهوم بزرگ تر و ارزشمند تر رو یدک می کشه چراکه این ناجی گری جدا از کمک به آزادی یک نفر، تحولی در مسیر زندگی هر دو طرف و به طور کلی یک سیستم رو پدید می آره.

...

...

برخلاف قسمت های قبلی ، شکست ناپذیر ۴ حتی در خارج از رینگ مبارزه هم همچنان برای مخاطب جذاب و با اهمیته ؛ در این قسمت کاراکتر آلما (تئودورا دوهونیکوا) توام با ویژگی های هیجانی ، ویژگی متفاوتی رو تزریق کرده و نحوه رفتار ، صحبت و چهره اون تمام ملزومات پیش نیاز کاراکترش رو فراهم آورده و سکانس های مابین آلما و بویکا کاملا باورپذیر و مملو از احساسه بدون اینکه کلیشه ای به نظر بیاد و یا وجهی اغراق شده پیدا کنه و به شیوه ای معمول و مورد انتظار به پایان برسه.

...

...

تمام این ویژگی ها باعث شده برای نگارنده ای که قسمت های قبلی رو کم و بیش پسندیده ، این بخش چهارم فراتر از یک اثر اکشن معمول ، به فیلمی قابل قبول با اکشنی بسیار جذاب و درامی ظریف و ملموس تبدیل بشه.



Boyka:Undisputed


یک مبارزه جذاب انسانی



ناجی گری مردان برای زنان چه به عنوان داستان اصلی و یا فرعی ، یکی از قدیمی ترین و محبوب ترین داستان ها از دیرباز بوده که توامان در داستان های کودکان و حتی آثار جدی سینما بروز پیدا کرده و بالطبع به دلیل همین محبوبیت گاها این موضوع با چاشنی اکشن هم روبه رو شده . حالا در چهارمین قسمت مجموعه شکست ناپذیر که بیش از هر چیزی من رو یاد فیلم بوسه اژدها محصول سال ۲۰۰۱ می اندازه ، مخاطب با همین طرح موضوعی تکراری طرفه اما لزوما بازگویی یک داستان اون هم بدون پیچیدگی و غافلگیری دلیل بر عدم جذابیت و ناامیدکننده بودن اون نیست چراکه در اینجا همین کاراکترهای پیش از این بارها تعریف شده و دیالوگ های ظاهرا معمولی و محدود ، برخلاف انتظار و در عین سادگی ، مخاطب رو درگیر می کنه.


 یوری بویکا  از کاراکتری که می تونست صرفا حضوری تیپیکال در حد یک قسمت از اثری معمولی بر پایه هنرهای رزمی داشته باشه مانند اونچه که در قسمت اول رخ داد ، به فراتر از اینها تبدیل شد چراکه شروع و تقابل جذابی برای اون در قسمت اول رقم خورد و به عنوان یک فرد قدرتمند با حرکات گاها فوق العاده معرفی شد و در ادامه از کاراکتر مکمل به کاراکتر اصلی ارتقا پیدا کرد و با تحولی که براش رقم خورد و افت و خیزهایی که در مبارزات داشت ، داستانش به خوبی ادامه پیدا کرد و حالا در این قسمت کم و بیش پخته شد.


در کنار این موارد ، ویژگی های اصلی سری شکست ناپذیر در نحوه نمایش مبارزات در قسمت های دوم و سوم علیرغم تعویض کارگردان به این قسمت هم منتقل شده و همونقدر که فیلم رو به سری های قبلی خودش وابسته کرده از بخش های پیشین به دلیل نوع طرح داستانی فاصله گرفته و حتی در این قسمت پیشرفت مبارزات جدا از وجهه پیروزی شخصی برای خود بویکا ، یک مفهوم بزرگ تر و ارزشمند تر رو یدک می کشه چراکه این ناجی گری جدا از کمک به آزادی یک نفر، تحولی در مسیر زندگی هر دو طرف و به طور کلی یک سیستم رو پدید می آره.


برخلاف قسمت های قبلی ، شکست ناپذیر ۴ حتی در خارج از رینگ مبارزه هم همچنان برای مخاطب جذاب و با اهمیته ؛ در این قسمت کاراکتر آلما (تئودورا دوهونیکوا) توام با ویژگی های هیجانی ، ویژگی متفاوتی رو تزریق کرده و نحوه رفتار ، صحبت و چهره اون تمام ملزومات پیش نیاز کاراکترش رو فراهم آورده و سکانس های مابین آلما و بویکا کاملا باورپذیر و مملو از احساسه بدون اینکه کلیشه ای به نظر بیاد و یا وجهی اغراق شده پیدا کنه و به شیوه ای معمول و مورد انتظار به پایان برسه.


تمام این ویژگی ها باعث شده برای نگارنده ای که قسمت های قبلی رو کم و بیش پسندیده ، این بخش چهارم فراتر از یک اثر اکشن معمول ، به فیلمی قابل قبول با اکشنی بسیار جذاب و درامی ظریف و ملموس تبدیل بشه.



حسابدار The Accountant


نه حسابدار ، نه آدمکش


حسابدار علی رغم وجوه زیبایی شناسانه بصری هالیوودی و نگاه مشخصی که کارگردان به کلیت ماجرا داشته، اثر چندان حساب شده ای نیست. مشکل اصلی فیلم رو در وهله اول باید در خود کاراکتر کریستین ولف با بازی بن افلک به شمار آورد ؛ با اینکه بن افلک بازی بدی ارائه نداده و حتی گاها اثرگذاره اما نوعی بلاتکلیفی در کاراکتر و ایفای نقش اون وجود داره چراکه خود فیلم نه واقعا یک آدمکش حرفه ای از کاراکتر اون ایجاد می کنه و نه واقعا یک حسابدار مثال زدنی و نه حتی چیزی بین این دو چراکه صرف ارائه نکاتی مثل تمرین و ممارست در کودکی یا هوش ریاضی ، ویژگی ها رو به کاراکترها اضافه نمی کنه و کریستین در زمانی که فیلم اکشنه صرفا یک آدمکشه و در زمان حسابداری صرفا یک حسابدار و در زمان خارج از این ها ظاهرا به جز انسانی معمولی ، ویژگی مهم تر و برجسته تری نداره .

همراه با ضعف پردازش کاراکتر اصلی ، کارکترهای مکمل و متعدد فیلم هم موفق نمی شن تا محصول نهایی رو به اثری پربارتر و با کیفیت تر تبدیل کنن ؛ در واقع همانند ماجرای اصلی خود کاراکتر کریستین که با جزئیات و فلش بک های متعددی همراهه ، فیلمنامه نویس علاقه زیادی داشته تا به مخاطب صرفا اطلاعات بده بدون اینکه همذات پنداری و لزوم و نحوه ارائه این اطلاعات مدنظر باشه و سایر کاراکترها که صرفا با بهانه تراشی های نویسنده به ماجرای کاراکتر اصلی اضافه شدن ، صرفا در لحظات حضورشون در فیلم حس می شن و به لطف بازیهای قابل قبولشون به مخاطب فقط اطلاعات می دن. این نوع ایجاد رابطه و فلش بک های متعدد صرفا در یک سکانس از فیلمه که اون تجریه سینمایی و ماندگار رو پدید میاره تا جایی که به نظرم یکی از بهترین سکانس های سینمایی امساله ؛ هنگامیکه کریستین قبل از رفتن ، محو تماشای دانا قرار می گیره ، با فلش بک به موقعی همراه می شه که رفتار پدر رو بیشتر نمایان می کنه و با دیالوگ زیبای "دیر یا زود تفاوت ، آدمها رو می ترسونه "مجموعا به سکانسی اثرگذار تبدیل شده که شاید مخاطب هم مثل خود کریستین دوست نداره در اتاق بسته بشه و این سکانس به این زودی ها به اتمام برسه.

حسابدار با وجود جدیتی که عوامل برای خلق اون داشتن نه اونقدر سرگرم کنندست که دوباره هوس تماشا کردنش رو کرد و نه اونقدر متفاوت و غافلگیرکنندست که بعد از به اتمام رسیدن ، ذهن مخاطب رو درگیر کنه و بیشتر اثری متوسط با کارگردانی قابل قبول و فیلمنامه ای ناپخته است که لحظات و جزئیات گاها خوبی داره ولی حقیقتا در بخشی که بیشتر موفق عمل می کنه ، احترام و ارزشی که برای افراد دارای اوتیسم قائل می شه ؛ اصلا شاید اگه کارگردان و نویسنده حسابدار ، مستندی در مورد این افراد متفاوت می ساختن ، اثر ویژه تر و بهتری از آب در می اومد چراکه حتی وجود این ویژگی چندان برای کاراکتر باورپذیر نمی شه و ارزش محسوسی هم برای کیفیت اثر نهایی ایجاد نمی کنه .