نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان


نقد و بررسی فیلم 

کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان Captain America : The Winter Soldier


 انتظار کشیدن برای فیلمی که ‍‍‍‍‍‍‍‍پیش نمایش مجذوب کننده ای داشته ، حسِ دوست داشتنیه اما زمانی این حس تکمیل می شه که این انتظار به خوبی پاسخ داده بشه ، چیزی که حالا برای قسمت تازه کاپیتان آمریکا رخ داده و اثری بهتر و بزرگ تر نسبت به کاپیتان آمریکا : اولین انتقام جو رو پدید آورده و دیگه می شه با قاطعیت ، این کاراکتر رو یکی از اون قهرمان های مارول دونست که می تونه با عموم مردم ارتباط برقرار کنه ، قهرمان یا ابرقهرمانی که شاید به نوعی ضعیف ترین اونها باشه اما دارای تفکر مخصوص به خودشه و همین نکته یعنی بیشتر انسان بودنش رو می شه به عنوان نقطه قوتش در نظر گرفت .

 کریس ایوانز که تجربه ای جالب و البته نه چندان جدی در فیلم ابرقهرمانی چهار شگفت انگیز رو در کارنامش داره ، حالابه قهرمانی مهم و جدی تبدیل شده که در این قسمت تک و تنها هم نیست و در کنار اون اسکارلت یوهانسون (بیوه سیاه / ناتاشا رومانوف) حضورِ پرنگی داره ، یوهانسونی که خوشبختانه به جز نبرد ابتدایی توی کشتی ، دیگه اون ژست های خودشیفتگی و حرفه ای بودن انتقام جویان رو نداره و علی رغم اینکه شخصیت پردازی کامل اون به فیلم احتمالی خودش واگذار خواهد شد اما در اینجا همکاری خوبی به ویژه در کنار ایوانز داره. فرد ظاهرا بدمن داستان هم ( سرباز زمستان ) ، اگرچه با برداشته شدن ماسکش ؛ خاص بودنش کاهش پیدا می کنه اما حضورش نه تنها تا پایان فیلم بلکه به قسمت بعدی در سال 2016 هم کشیده می شه .

 


قاعدتا هر فیلم قهرمانی به سکانس های اکشن نیازمنده ، کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان هم از این قاعده مستثنی نیست و بازهم در نقطه ای بالاتر از فیلم اول قرار گرفته و با وجود اینکه ممکنه در سکانس هایی مانند نابود کردن هواپیما با سپر ، اغراق شده به نظر بیاد اما کاملا مشخصه که سکانس های اکشن توسط گروهی کاربلد ساخت و پرداخت شده و حتی دوربین گاها لرزان و توامان تدوین تندِ فیلم ، به شکلی مغشوش یا آماتورگونه نیست و تمام اونچه که در صحنه اتفاق می افته در معرض دیدگان مخاطب قرار می گیره و با اطمینان می شه این قسمت رو یکی از بهترین آثار اکشن سال به شمار آورد.

تا همین چند سال پیش ، نهایت داستان های مارول و حتی دی سی چیزی فراتر از جریانات معمول و کلیشه ای نبودن و با از بین رفتن عنصر بدی که در فرد بدمن جمع شده بود ، شرارت حاکم تقریبا از بین می رفت اما حالا در کاپیتان آمریکا جدا از لازم بودن ادامه داستان ، نه صرفا از یک بدمن بلکه از جریانی قدرتمند و شر رونمایی می شه که ظاهرا برای خیلی چیزها طرح و نقشه داشته و همچنان هم داره ، البته کاراکتر کاپیتان در ابتدای فیلم با صحبتهایی زیبا ، نیک فیوری ( ساموئل جکسون ) رو به صلح دعوت می کنه اما بخش دوم اسم این قهرمان یعنی آمریکا ، در واقعیت چیزی خلاف اون رو ارائه می ده .

 


کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان به ندرت دچار تنزل کیفی می شه چراکه در سطح یه بلاک باستر تقریبا واقعی ، جذاب ، سرگرم کننده و در عین حال غافلگیرکنندست و دوباره مثل 3 سال پیش ، بازهم این فیلم بعد از بقیه فیلمهای گروه انتقام جویان اکران شد و آخرین حلقه اتصال با قسمت بعدی انتقام جویان رو گره زد .






 

بی مصرفها The Expendables 3


 

بی مصرفها  The Expendables 3 


 

بی مصرفهایی که دیگه به یه سری مطرح در ژانر اکشن تبدیل شده ، اینبار به جای ادامه دادن روند گذشته ، در پی آوردن عناصر جدید و وسعیت بخشیدن به داستانش بوده ؛ از همین جهت و برخلاف دو فیلم قبلی ، چیدمان خاصی برای اکشن ها درنظر نگرفته و این بخش رو در 20 دقیقه ابتدایی و انتهایی قرار داده و در یک ساعت میانی به ندرت سکانس اکشن قابل توجهی وجود داره چراکه در این قسمت بارنی راس ( استالونه ) به دنبال یه گروه جدید می ره ، گروهی که متاسفانه اصلا در حد و اندازه های گروه بی مصرفها جذابیت نداره و هیچ کدومشون هم با کاراکتر تازه وارد و تاثیرگذار قسمت قبلی ، بیلی بچه (لیام همسورث) قابل مقایسه نیستن ؛ از طرفی به سبب جستجوی افراد این گروه ، بازیگرهای آشنای این سری ، در این قسمت کمتر حضور پیدا می کنن ، البته تِرِنچ ( آرنولد شوارتزنگر ) به صورت پراکنده در فیلم حضور داره و جت لی که تنها حضوری تک دقیقه ای و دیالوگ تک خطی در این فیلم داره. 

بی مصرفها 3 بازهم برخلاف دو قسمت قبل و بیشتر آثار اکشن این روزها ، تقریبا تمام شوخی ها و موارد طنزش می گیره و لبخندی روی لب مخاطب می ذاره . در بخش بازیگری هم با 4 ستاره تازه نفس و مطرح خودش ، جذابیت دو چندانی پیدا کرده و تقریبا همگی اونها هم کاراکترهای راضی کننده ای دارن اگرچه کاراکتر دِرامر با بازی هریسون فورد نکته ویژه ای در پرداختش وجود نداره و همین باعث شده تعداد کاراکترهای جذاب این فیلم به اندازه شماره این قسمت باشه ؛ چرا که وسلی اسنایپس و آنتونیو باندراس هر دو به نحوی ترکیبی دوست داشتنی از طنز و توانایی های مبارزه این ، اسنایپس با توجه محبوبیتش در بلید و سبک مبارزه ایش و باندراس با توجه به غافلگیر کننده بودن نقشش و پرگویی های بامزش و در نهایت مل گیبسون که منهای مبارزه غیر منطقی و غیرجذابش در اواخر فیلم ، کلاسِ خاصی به بی مصرفها داده و تعدادی از مهم ترین جملات هم از زبان اون بیان می شه .

 


 تفاوتهای بی مصرفها 3 با شماره های قبلیش در همین جا تموم نمی شه ؛ اینبار علاوه بر طرح داستانیِ معمول ، رنگ و بوی سیاسی بیشتر جلب توجه می کنه و حضور سازمان سیا در مقام سازمانی علیه تروریست عنوان می شه که گروه بی مصرفها هم بخشی از اون هستند و حالا بی مصرفها نمادی از دولت آمریکا و نماد مبارزه با تروریسم هم پیدا می کنن . با اینکه تسلط بر سکانس های اکشن در اجرا ، فیلمبرداری و تدوین توامان قابل قبول پیش می ره ؛ اما به نظرم این کشتارهای بی حد و حصر دیگه کم کم داره اثر معکوس می ذاره .

با تمام اینها برای افرادی مثل خودم که بی مصرفها 1 و 2 رو کم و بیش پسندیدن ، تماشای این قسمت هم تجربه جذابی به حساب میاد اما گمان می کنم اگه در حال حاظر اشتیاقی در مخاطبان برای ساخته شدن سریع بی مصرفهای بعدی وجود داشته باشه ، احتمالا نه به خاطر خود فیلم بلکه به جهت دیدن برگ های برنده قسمت چهارم خواهد بود .





در همین رابطه بخوانید :

نقد و بررسی بی مصـرفهــا 2




Need For Speed نید فور اسپید

 

Need For A Better Film


 Need For Speed


 

ساخته شدن فیلمی سینمایی بر اساس یه ویدئو گیم و یا بالعکس ، در اکثر مواقع به مورد چشمگیری برای هیچ کدوم از این دو صنعت تبدیل نشده اما وجود عناوین جذاب و ظرفیتهای بالقوه موجود به ویژه در بخش سینما ، هنوز هم اشتیاق طرفدران رو چندان کم نکرده ، نید فور اسپید یکی از همون عناوینه که طرفدارانش ( از جمله خودم ) از شنیدن ساخته شدنش خوشحال شدن . حالا این فیلم در سالی عرضه شده که به یمن اکران نشدن عنوان مهم سریع و آتشین ، فرصت دو چندانی برای خودنمایی پیدا کرده . سازندگان اون  تلاش کردن اثری مهیج و قابل قبول رو ارائه کنن ، نتیجه تلاش اونها انصافا نه تنها خسته کننده نیست بلکه سرگرم کنندست اما در حدی که صرفا جای خالی یه اکشن ماشینی قابل توجه رو پر کنه و نباید انتظار داشت که فیلم ساخته شده، بتونه نگاه جدیدی به این عنوان برجسته اضافه کنه و یا حتی تصمیم و اشتیاق جدی بر ساخت ادامه ای بر اون رو به وجود بیاره  .

نید فور اسپید همون طرح داستانی جواب داده و ساده رقابت دو راننده حرفه ای و انتقام گیری اونها رو به عنوان هسته قصه خودش در نظر گرفته ، همون چیزی که به نوعی در اثر سال گذشته یعنی Rush دیدیم البته با تفاوتهایی غیرقابل مقایسه . علاوه بر کاراکتر اصلی چند نفری هم به عنوان اعضای گروهش در نظر گرفته شدن که تا آخر فیلم هم شناخت درست حسابی از اونها صورت نمی گیره ، به ویژه کاراکتر فین که با حرکت ظاهرا بامزه ای که در خروج از شرکت انجام می ده ، در لحظه به فیلم گند می زنه ؛ در بینِ این سه کاراکتر ، جذاب ترینشون احتمالا مَوریکـه که بار طنز فیلم رو به دوش می کشه ولی طنزی که اون به به زبون میاره  یا حرکاتی که انجام می ده بیشتر به لودگی نزدیکه . دو تا کاراکتر زن هم به شکلی قابل پیش بینی در فیلمنامه گنجونده شدن ، یکی که قبلا با قهرمان قصه رابطه داشته و بعد از نیمه های فیلم تقریبا حذف می شه و جز در یک سکانس در اواخر فیلم ، کارکرد دیگه ای پیدا نمی کنه و کاراکتر مونث اصلی که یار و همراه توبی مارشال ( آرون پُل ) می شه اگرچه جذابیت ظاهریش خیلی به نقشش سرایت نکرده و اما آرون پلی که بد بازی نکرده ولی شاید کمی سخت بشه به عنوان برگ برنده یه فیلم به حسابش آورد . چیز دیگه ای که احتیاجه ، وجود یه کاراکتر بدمنـه که به عهده دامینیک کوآپر گذاشته شده ؛ کوآپر بازیگر خوبیه  ، با این حال از ظرفیتهاش کمتر استفاده می شه تا حدی که احتمالا مخاطب ترجیح می ده در اکثر مواقع اون رو داخل خودروهای فریبندش ببینه .



نید فور اسپید فردی به نام اسکات واه رو به عنوان کارگردان در اختیار داره که دارای سابقه طولانی در بدلکاری فیلمهای اکشن و غیراکشنه . سکانس اکشن ابتدایی اگرچه چیزی بیشتر از یه سکانس معمولی نیست اما رفته رفته این بخشِ مهم ، جذاب تر و مهیج تر به پیش میره تا سکانس مسابقه خودردوهای کوئنیگ زِگ آگرا ، سکانسی که نقطه عطفی در داستان نحیف فیلم ایجاد می کنه و در عین حال آدرنالین مخاطبها رو به خوبی تحریک می کنه چراکه به قدری لذت بخش هست که بشه چندین بار تماشاش کرد .

بعد از خودنمایی هایی که فورد موستانگ درطول فیلم انجام میده ، تمام انتظار مخاطب به نقطه اوج و سکانس پایانی میرسه، جایی که 6 تا از برترین خودردوهایی که حتی دیدنشون از نزدیک برای خیلی ها آرزوست با هم به رقابت می پردازن ، ماجراها و فضای این سکانس بیش از هر چیز مخاطب رو به یاد بازی Hot Persuit از همین سری نید فور اسپید میندازه ( فقط کافیه پیش نمایش اون بازی رو ببینید تا بیشتر متوجه شباهتها بشید ) . گیرایی این سکانس پایانی رو خصوصا به خاطر این گردهمایی شکوهمند نمی شه انکار کرد ، اما به نظر میاد استفاده کافی از تمام ظرفیتها صورت نگرفته و دقیقا همون پاشنه آشیل بقیه آثار مشابه ،  به این فیلم هم سرایت کرده و اگه روند پیش افتاده فیلمنامه رو هم فاکتور بگیریم ، نید فور اسپید علی رغم لحظات نسبتا خوبی که در سکانسهای اکشن و گاها در لحظات دیگش ایجاد می کنه ، اما وقتی به پایان می رسه ، هیچ نکته جدی و تاثیرگذاری در اون وجود نداره و محتوای انسانی مدنظرش هم با به خطر انداختن جون انسان های دیگه به خاطر هدفی شخصی سنخیتی نداره و در نهایت به اثری بیشتر از متوسط تبدیل نمی شه .



نکته حاشیه ای :

تمام خودروهایی که در مسابقه نهایی به کار گرفته شدن ، نسخه های بدل بودن ، تمامی این خودروها به صورتی کاملا مشابه از روی نمونه های اصلی ساخته شده بودن و انجام این کار برای گروه ، به لحاظ اقتصادی فوق العاده به صرفه بوده .




The Raid 2 یورش 2


Fight or Die 



با وجود دنباله های متععدی که هر ساله توسط هالیوود ارائه می شه ، جای تعجب نیست که کشورهای دیگه هم در شرایط کم و بیش مشابه ، ساختن ادامه ای بر آثار موفقشون رو مدنظر قرار بدن خصوصا که گَرِث ایوانز قبل از یورش 1 سودای این فیلم رو در سر داشت و اینبار با حفظ سمت های قبلی ( نویسندگی ، کارگردانی و تدوین ) ، تجربه ای وسیع تر و به لحاظ بصری به مراتب زیباتر از فیلم اول رو پدید آورده و ادعای بهترین فیلم اکشن دهه بودن رو هم به کل سینمای اکشن تعمیم داده؛ ادعایی که ماحصلش شروع چندان خوبی هم نداره اما به شکلی قابل قبول تر ادامه پیدا می کنه تا در نهایت یک سوم طوفانی خودش رو به نمایش بذاره.


 داستان و به طور کلی فیلمنامه قسمت اول به قدری وابسته به اکشن بود که حتی در حد شعار هم حرف خاصی برای گفتن وجود نداشت اما یورش 2 که به غیر از کاراکتر اصلی ، تقریبا هیچ وجه اشتراک خاصی با یورش 1 نداره ؛ به لحاظ تعدد کاراکترها ، سیر داستان و لوکیشن ها اصلا با قسمت اول قابل مقایسه نیست و بیشتر از اونکه اکشن خوبی باشه ، تلاش کرده فیلم خوبی باشه ؛ با تمام اینها بازهم مشکل اصلی از همون فیلمنامست که موجب شده فیلم کمی به زحمت روی دور بیفته ؛ به ویژه که نوع تدوین اوایل فیلم و ایجاد سردرگمی و یا سکانس زائدی مثل سکانس مشتهای پیاپی راما ( ایکُ اووایس ) روی دیوار که صرفا برای تریلر فیلم مناسب بود ، شروع امیدوارکننده ای رو رقم نزده.

نکته اصلی که یورش رو در سال 2011 به فیلمی مطرح در ژانر خودش بدل کرد ، سکانس های مبارزات به شدت کار شده و خونین اون بود اما بسته بودن فضاها و نوع رنگ و نورپردازی ها ، جذابیت بصری این سکانس ها رو کاملا تحت الشعاع قرار داده بود ، حالا در این قسمت علاوه بر تسلط بیشتر ایوانز بر دوربین و استفاده هوشمندانه و به موقع از دوربین ثابت و متحرک ، افزایش کیفیت بصری و فکرشده بودن فیلم نه فقط در مبارزات بلکه در تمام سکانس ها کاملا نمایانه ، اتفاقی که به خودی خود برای یه اثر اکشن ، مزیت بزرگی به حساب میاد.

ویژگی دیگه ی فیلم یورش که با معنای این واژه هم ارتباط تنگاتنگی داره ، خشونتی که در سکانهای اکشن اون وجود داشت ، عنصری که در این قسمت حتی در برخی لحظات غیراکشن هم موج می زنه و ایوانز با نشون ندادن برخی مرگ ها و یا تغییر زوایای دوربین ، خشونت رو خیلی مستقیم و خشک به نمایش نگذاشته و اثرگذاری اونها رو هم افزایش داده ؛ با این حال تاکید بیش از حد و استفاده ی حداکثری از این عنصر ، بعضا فیلم رو به بیراهه برده .

قسمت دوم یورش اگرچه فیلمی نیست که بشه تمام لحظاتش رو دوست داشت ولیکن مثل قسمت اول ، باید یکی از مهم ترین اکشن های سالهای اخیر به شمار آورد . کاراکترهای یورش اگرچه مثل داستانش دچار کلیشن اما مخاطب رو تا پایان نگه می دارن و تحت تاثیر قرار میدن ، حتی دختر چکش به دست که یکی دیگه از اون تیپ دخترهای به شدت خشنه ، همچنان جذابه و به مانند بیشتر کاراکترهای اصلی ، مرگ کم وبیش دراماتیکی داره و بهترین مبارزات فیلم هم زمانی رقم می خوره که خود راما وارد گود می شه .

به طور کلی یورش 2 به لحاظ ویژگی های بصری به مراتب جذاب تر و هوشمندانه تر از عموم فیلمهای اکشنِ رزمیه و پرداخت خوبی هم بر داستان معمولی و کلیشه ای خودش داره و حتی در برخی سکانس ها ، نکات زیبایی شناسانه و یا به قول منتقد جیمز براردینلی ، وجه هنری پیدا کرده و گرچه به دلایلی از جمله پخش ضعیف ، گستره موفقیتش بر فروشش اثرگذار نبود اما همچنان به مانند برخی دیگه از آثار مطرح سال ، نمراتی کمی بیش از سطح واقعیش دریافت کرده .