چگونه تو را تربیت می کنند ...
شاید به هنگام تماشای قسمت اول چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ، ساخت قسمت های بعدی خیلی لازم و محتمل جلوه نمی کرد اما دریم ورکس از همون موقع ، تصمیم خودش رو برای قسمت های دوم و سوم گرفته بود و حالا اینبار ، ساخت قسمت بعدی برای اکران 2017 تقریبا قطعیه ؛ علی رغم اینکه محصول تازه و سریالی دریم ورکس در حد بهترین ها کارهای این کمپانی همچون دو قسمت ابتدایی شرک و پاندای کونگفوکار نیست اما همین که می تونه مخاطب رو وارد دنیای شخصی و منحصر به فردش بکنه خودش غنیمته ؛ به ویژه در این چند سال اخیر که سینمای انیمیشن با افت قابل توجهی رو به رو بوده .
دیان دِبلُیس ، کارگردان و نویسنده چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ، تلاش کرده فصل افتتاحیه رو به مانند قسمت قبل و با دیالوگ هایی مشابه آغاز کنه ، با این تفاوت که قاعدتا در تضاد با قسمت اول خبری از جنگ نیست و بالطبع دیگه غافلگیری در شروع فیلم وجود نداره .
نمی شه منکر این شد که دبلیس تونسته داستان جذاب و پر اکشنی رو پدید بیاره و علاوه بر اون ، کمبود رابطه عاشقانه در قسمت اول رو اینبار از ابعاد مختلف تا حدی جبران کرده اما نمی شه منکر این هم شد که به واقع در پایان فیلم ، ویژگی خاصی به شخصیتها افزوده نمی شه مخصوصا که داستان هایی همچون پیدا کردن خانواده گمشده ، رئیس شدن و حتی مفاهیمی مثل مسئولیت پذیری اون هم به این شکل ، برای انیمیشن های امروزی که مخاطبان جدی بزرگسال داره کمی جای ناامیدی باقی می ذاره .
بخش قابل توجهی از زمان چگونه اژدهای خود را تربیت کنید 2 به سکانس های هوایی تعلق داره ، تا حدی که در این قسمت می شه گفت کاراکترها بیشتر از اونکه روی زمین باشن ، در حال سیر در آسمان هستن و همچون قسمت اول ، اکشن های فیلم چه با چاشنی طنز و چه با چاشنی نبرد به خوبی پرداخت شدن و باز همچون فیلم اول با اژدهای غول پیکری ( اینبار دو تا ) طرفیم که به قول جیمز براردینلی "شبیه به فراری هایی از فیلمی گودزیلایی هستن" ؛ ولی هیچ کدوم از لحظات ورود این دو هیولا ، غافلگیری و ترسناکی سکانس ورود هیولای فیلم اول رو نداره . رنگ آبی به عنوان عنصر برتر در اینجا هم خودنمایی می کنه و سکانس استفاده از این رنگ در اژدهایِ هیکاپ یا همون نایت فیوری ( خشم شب ) ، مخاطب رو به یاد یکی از سکانس های مهم فیلم گودزیلا 2014 میندازه .
دریم ورکس امسال علاوه بر این فیلم ، اثر قابل قبولی به اسم آقای پیبادی و شرمن رو هم عرضه کرد که علی رغم کمبود داستان ، از خلاقیت های خوبی برخودار بود و حالا با مهم ترین اثرش به همراه ستایش ها و فروشی که بالاتر از بقیه آثار انیمیشینی سال بوده، می تونه چشم به مراسم آخر سال بدوزه ؛ اگرچه به واقع با وجود رقیبی قدرتمند همچون فیلم لگو ، شانس چندانی برای بقیه آثار انیمیشن باقی نخواهد موند .
نقد و بررسی فیلم
کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان Captain America : The Winter Soldier
انتظار کشیدن برای فیلمی که پیش نمایش مجذوب کننده ای داشته ، حسِ دوست داشتنیه اما زمانی این حس تکمیل می شه که این انتظار به خوبی پاسخ داده بشه ، چیزی که حالا برای قسمت تازه کاپیتان آمریکا رخ داده و اثری بهتر و بزرگ تر نسبت به کاپیتان آمریکا : اولین انتقام جو رو پدید آورده و دیگه می شه با قاطعیت ، این کاراکتر رو یکی از اون قهرمان های مارول دونست که می تونه با عموم مردم ارتباط برقرار کنه ، قهرمان یا ابرقهرمانی که شاید به نوعی ضعیف ترین اونها باشه اما دارای تفکر مخصوص به خودشه و همین نکته یعنی بیشتر انسان بودنش رو می شه به عنوان نقطه قوتش در نظر گرفت .
کریس ایوانز که تجربه ای جالب و البته نه چندان جدی در فیلم ابرقهرمانی چهار شگفت انگیز رو در کارنامش داره ، حالابه قهرمانی مهم و جدی تبدیل شده که در این قسمت تک و تنها هم نیست و در کنار اون اسکارلت یوهانسون (بیوه سیاه / ناتاشا رومانوف) حضورِ پرنگی داره ، یوهانسونی که خوشبختانه به جز نبرد ابتدایی توی کشتی ، دیگه اون ژست های خودشیفتگی و حرفه ای بودن انتقام جویان رو نداره و علی رغم اینکه شخصیت پردازی کامل اون به فیلم احتمالی خودش واگذار خواهد شد اما در اینجا همکاری خوبی به ویژه در کنار ایوانز داره. فرد ظاهرا بدمن داستان هم ( سرباز زمستان ) ، اگرچه با برداشته شدن ماسکش ؛ خاص بودنش کاهش پیدا می کنه اما حضورش نه تنها تا پایان فیلم بلکه به قسمت بعدی در سال 2016 هم کشیده می شه .
قاعدتا هر فیلم قهرمانی به سکانس های اکشن نیازمنده ، کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان هم از این قاعده مستثنی نیست و بازهم در نقطه ای بالاتر از فیلم اول قرار گرفته و با وجود اینکه ممکنه در سکانس هایی مانند نابود کردن هواپیما با سپر ، اغراق شده به نظر بیاد اما کاملا مشخصه که سکانس های اکشن توسط گروهی کاربلد ساخت و پرداخت شده و حتی دوربین گاها لرزان و توامان تدوین تندِ فیلم ، به شکلی مغشوش یا آماتورگونه نیست و تمام اونچه که در صحنه اتفاق می افته در معرض دیدگان مخاطب قرار می گیره و با اطمینان می شه این قسمت رو یکی از بهترین آثار اکشن سال به شمار آورد.
تا همین چند سال پیش ، نهایت داستان های مارول و حتی دی سی چیزی فراتر از جریانات معمول و کلیشه ای نبودن و با از بین رفتن عنصر بدی که در فرد بدمن جمع شده بود ، شرارت حاکم تقریبا از بین می رفت اما حالا در کاپیتان آمریکا جدا از لازم بودن ادامه داستان ، نه صرفا از یک بدمن بلکه از جریانی قدرتمند و شر رونمایی می شه که ظاهرا برای خیلی چیزها طرح و نقشه داشته و همچنان هم داره ، البته کاراکتر کاپیتان در ابتدای فیلم با صحبتهایی زیبا ، نیک فیوری ( ساموئل جکسون ) رو به صلح دعوت می کنه اما بخش دوم اسم این قهرمان یعنی آمریکا ، در واقعیت چیزی خلاف اون رو ارائه می ده .
کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان به ندرت دچار تنزل کیفی می شه چراکه در سطح یه بلاک باستر تقریبا واقعی ، جذاب ، سرگرم کننده و در عین حال غافلگیرکنندست و دوباره مثل 3 سال پیش ، بازهم این فیلم بعد از بقیه فیلمهای گروه انتقام جویان اکران شد و آخرین حلقه اتصال با قسمت بعدی انتقام جویان رو گره زد .
بی مصرفها The Expendables 3
بی مصرفهایی که دیگه به یه سری مطرح در ژانر اکشن تبدیل شده ، اینبار به جای ادامه دادن روند گذشته ، در پی آوردن عناصر جدید و وسعیت بخشیدن به داستانش بوده ؛ از همین جهت و برخلاف دو فیلم قبلی ، چیدمان خاصی برای اکشن ها درنظر نگرفته و این بخش رو در 20 دقیقه ابتدایی و انتهایی قرار داده و در یک ساعت میانی به ندرت سکانس اکشن قابل توجهی وجود داره چراکه در این قسمت بارنی راس ( استالونه ) به دنبال یه گروه جدید می ره ، گروهی که متاسفانه اصلا در حد و اندازه های گروه بی مصرفها جذابیت نداره و هیچ کدومشون هم با کاراکتر تازه وارد و تاثیرگذار قسمت قبلی ، بیلی بچه (لیام همسورث) قابل مقایسه نیستن ؛ از طرفی به سبب جستجوی افراد این گروه ، بازیگرهای آشنای این سری ، در این قسمت کمتر حضور پیدا می کنن ، البته تِرِنچ ( آرنولد شوارتزنگر ) به صورت پراکنده در فیلم حضور داره و جت لی که تنها حضوری تک دقیقه ای و دیالوگ تک خطی در این فیلم داره.
بی مصرفها 3 بازهم برخلاف دو قسمت قبل و بیشتر آثار اکشن این روزها ، تقریبا تمام شوخی ها و موارد طنزش می گیره و لبخندی روی لب مخاطب می ذاره . در بخش بازیگری هم با 4 ستاره تازه نفس و مطرح خودش ، جذابیت دو چندانی پیدا کرده و تقریبا همگی اونها هم کاراکترهای راضی کننده ای دارن اگرچه کاراکتر دِرامر با بازی هریسون فورد نکته ویژه ای در پرداختش وجود نداره و همین باعث شده تعداد کاراکترهای جذاب این فیلم به اندازه شماره این قسمت باشه ؛ چرا که وسلی اسنایپس و آنتونیو باندراس هر دو به نحوی ترکیبی دوست داشتنی از طنز و توانایی های مبارزه این ، اسنایپس با توجه محبوبیتش در بلید و سبک مبارزه ایش و باندراس با توجه به غافلگیر کننده بودن نقشش و پرگویی های بامزش و در نهایت مل گیبسون که منهای مبارزه غیر منطقی و غیرجذابش در اواخر فیلم ، کلاسِ خاصی به بی مصرفها داده و تعدادی از مهم ترین جملات هم از زبان اون بیان می شه .
تفاوتهای بی مصرفها 3 با شماره های قبلیش در همین جا تموم نمی شه ؛ اینبار علاوه بر طرح داستانیِ معمول ، رنگ و بوی سیاسی بیشتر جلب توجه می کنه و حضور سازمان سیا در مقام سازمانی علیه تروریست عنوان می شه که گروه بی مصرفها هم بخشی از اون هستند و حالا بی مصرفها نمادی از دولت آمریکا و نماد مبارزه با تروریسم هم پیدا می کنن . با اینکه تسلط بر سکانس های اکشن در اجرا ، فیلمبرداری و تدوین توامان قابل قبول پیش می ره ؛ اما به نظرم این کشتارهای بی حد و حصر دیگه کم کم داره اثر معکوس می ذاره .
با تمام اینها برای افرادی مثل خودم که بی مصرفها 1 و 2 رو کم و بیش پسندیدن ، تماشای این قسمت هم تجربه جذابی به حساب میاد اما گمان می کنم اگه در حال حاظر اشتیاقی در مخاطبان برای ساخته شدن سریع بی مصرفهای بعدی وجود داشته باشه ، احتمالا نه به خاطر خود فیلم بلکه به جهت دیدن برگ های برنده قسمت چهارم خواهد بود .
در همین رابطه بخوانید :